جنگ تمام نشدنی جبهه حق و باطل از منظر امام خمینی
این محاصره اقتصادى را که خیلى از آن مى ترسند، من یک هدیه اى میدانم براى کشور خودمان، براى اینکه محاصره اقتصادى معنایش این است که ما یَحْتاج ما را به ما نمى دهند. وقتى که ما یحتاج را به ما ندادند، خودمان میرویم دنبالش.
محاصره و تحریم اقتصادی پدیده نوظهوری در تاریخ انقلاب اسلامی نیست از روزهای نخستین انقلاب اسلامی این تحریم ها با شدت و ضعف ادامه داشته است. امام خمینی (ره) در سخنرانی هایشان مردم و مسئولین را برای عبور و تبدیل این تهدیدات به فرصت راهنمایی می نمودند و توانستند به خوبی ایران را جامعه ایران را در شرایط تحریم و جنگ هدایت کنند. در ادامه یکی از سخنرانی های ایشان که در تاریخ 26 بهمن 1359 که در جمع کفیل وزارت نفت و معاونان و مدیران شرکت ملى نفت و گاز و صنایع پتروشیمى و شرکتهاى وابسته ایراد نمودند ارائه می گردد:
امام امت (ره) در ابتدای سخنرانی خود به برنامه ریزی دشمنان برای از بین بردن هویت و شخصیت ایرانی - اسلامی ما و تبدیل آن به یک شخصیت وابسته اشاره می کنند و آن را بزرگ ترین صدمه از ناحیه دشمنان می دانند. القای عدم خودباوری و از دست رفتن هویت و شخصیت توسط دشمنان را اتفاقی نمی دانند و اعتقاد داشتند که نظام تربیتی رژیم سابق از کودکستان ها درصدد اجرای آن بوده اند. ایشان سخنرانی خود را این گونه آغاز می کنند:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم»
« ما آن صدمه اى که از قدرتهاى بزرگ خوردیم، باید بگوییم که بالاترین صدمه صدمه شخصیت بوده. آنها کوشش کردند که شخصیت ما را از ما بگیرند، و به جاى شخصیت ایرانى- اسلامى، یک شخصیت وابسته اروپایى، شرقى، غربى به جایش بگذارند؛ یعنى تربیت فاسدى که در رژیم سابق بود و بتدریج داشت قوت مىگرفت، این بود که از همان کودکستان شروع کنند به این برنامه اطفال ما را از همان جا زمینه تبدیلشان به یک موجود وابسته فراهم کنند، تا برود به مرتبه بالا مثل دبیرستان؛ و بعد هم بالاتر از او.
در طول این مدتها که ایران مبتلا به این بوده است این بیمارى در او پیدا شده است که ما نمىتوانیم کار بکنیم. ما همه چیز را باید از خارج بیاوریم، و یا استمداد کنیم از آنها. اگر یک آپاندیس را مىخواهیم عمل کنیم، طبیب از خارج بیاوریم، یا این را بفرستیم به خارج.شما دیدید که در زمان محمد رضا براى یک مرض خیلى جزئى- حالا آپاندیس بود یا شبیه به او از خارج طبیب آوردند.
و مىدانید که یک کسى که ادعاى این را داشت که من رهبر این ملت هستم و من مىخواهم این کشور را به «تمدن بزرگ» برسانم و آن همه تبلیغات براى این مسأله کردند تا او را یک شخصیت بزرگى نشان بدهند، از یک همچو شخصیت به قول خودشان «بزرگ» یک همچو عملى، چه غائله اى و چه فاجعه اى براى مملکت ایجاد مىکند در نظر خارج و در نظر داخل. در خارج ایجاد مىکند این مطلب را که اینها چنانچه طبیب متخصصى راجع به یک همچو امرى هم داشتند. خوب، دیگر لازم نبود از خارج بیاید. در داخل هم، بىاعتبار کردن اطبا و دکترهاى ما بود.
انسان این طور میفهمد که این یک مسأله اتفاقى نبود که این آدم از باب اینکه به این وابسته اش علاقه داشت میخواست که از خارج بیاورد. این یک مسأله برنامه ریزى شده اى بود که شخصیت را بگیرند از این کشور. اگر میخواستید شما یک زمینى را، یک خیابانى را آسفالت کنید، یک جادهاى را اسفالت کنید، دستشان را دراز میکردند پیش خارج که از خارج بیایند، متخصصین بیایند این کار را بکنند. این نه از باب اینکه اینجا نبود.
از باب اینکه میخواستند اینجا را اصلش نادیده بگیرند. اصلش مملکت خودشان را بگویند ما هیچ کارهایم و اصلًا ما چیزى نیستیم. باید ما همه چیزمان از خارج باشد، حتى آسفالت مثلًا یک جادهاى. آن خرجهاى فوق العاده را مىیکردند، و آن خرجش خیلى مهم نیست، آن القاى این مطلب در ذهن عامه مردم که ما در یک همچو امور کوچک هم احتیاج به متخصص خارجى داریم، این مهم بود.
و این روى برنامه بود. آنها میخواستند که اصلش همه مغزهایى که در ایران هست وابسته باشد؛ یعنى خود اطبا هم شخصیت خودشان را گم کنند، و به جاى اینکه خودشان شخصیت داشته باشند، احاله کنند یک چیزهایى را به خارج، خوف اینکه ما نمىتوانیم. شما دیدید در این جنگ تحمیلى که پیش آمد و محاصره اقتصادى ما شدیم، خود ایرانیها خود ارتشیها این قطعات را درست کردند. اگر قبل از این بود، یکى از آن قطعات را نمىتوانستند درست کنند؛ از باب اینکه شخصیتشان را گم کرده بودند، مىگفتند باید متخصص بیاید.»
در ادامه ایشان از تحریم و محاصره اقتصادی به هدیه یاد می کنند و اعتقاد دارند که این تحریم ها و محاصره های اقتصادی باعث به کار افتادن و فعال و پویا شدن نیروها و فکرهای راکد می شود. تبدیل تهدید محاصره و تحریم اقتصادی به فرصت خودباوری و خود کفایی و استقلال اقتصادی مهمنرین دغدغه ایشان است.البته ایشان یک بازه زمانی ده الی پانزده ساله را برای از بین بردن وابستگی تعریف می کنند که تاریخ انقلاب اسلامی گواهی می دهد که بسیاری از وابستگی های اقتصادی و نظامی ما در آن دوره و با دمیدن روح خودباری و عدم وابستگی در کالبد جوانان توسط امام خمینی (ره) برطرف گردید:
«من اعتقادم است که اگر ما در محاصره اقتصادى یک ده سال، پانزده سال واقع بشویم شخصیت خودمان را پیدا مىکنیم؛ یعنى همه مغزهایى که راکد بودند در آن وقت و نمى توانستند فعالیت بکنند به فعالیت میافتند. این طبیعى است که اگر یک نفر آدم یک جایى نشسته و همه چیز او را مىآورند تقدیمش مىکنند این فکرش به کار نمىافتد، حتى کاسب هم نمىتواند بشود! اگر یک آدمى بود که اول صبح چایش را و نانش را بیاورند، ظهر هم همین طور.
شب هم همین طور، هر احتیاجى هم داشت، هر چیزى بود، برآورده کردند، این نمىتواند دیگر هیچ کارى بکند، یک مرد فلجى مىشود. اینها مىخواستند که [در] این مملکت یک موجودات فلج بار بیاورند. تبلیغات دامنه دار و اعمال بسیار کوبنده بود که به ما حالى کنند که شماها نمیتوانید! شماها نمیآید ازتان هیچ کارى. از آن طرف هم از آنجا هر چیزى بیاورند و متخصصین از خارج وارد کنند، و هر چیزى که احتیاج دارند راجع به هر امرى از خارج بیاورند. وقتى که یک ملتى دید که خارج همه چیزش را دارد اداره مىکند و دیگر احتیاجى ندارد، این به فکر نمىافتد که خودش احتیاجش را رفع کند.
آن روزى که این ملت فهمید که اگر ما جدیت نکنیم براى کشاورزیمان، جدیت نکنیم، براى صنعت نفتمان، جدیت نکنیم براى کارخانه هاى خودمان، از بین خواهیم رفت و کسى نیست که به ما بدهد، وقتى این احساس پیدا شد در یک ملتى که من خودم باید هر چیز میخواهم تهیه کنم، دیگران به من نمىدهند، این احساس اگر پیدا شد، مغزها به راه میافتد و متخصص پیدا مىشود در هر رشتهاى و بازوهایى که هر عملى را میتوانند انجام بدهند به کار مىافتند: کشاورزى را خودشان درست مىکنند؛ کارخانه ها را خودشان راه می اندازند.
این محاصره اقتصادى را که خیلى از آن مى ترسند، من یک هدیه اى میدانم براى کشور خودمان، براى اینکه محاصره اقتصادى معنایش این است که ما یَحْتاج ما را به ما نمى دهند. وقتى که ما یحتاج را به ما ندادند، خودمان میرویم دنبالش. ممکن است یک ده سالى زحمت بکشیم، ده سالى گرفتارى داشته باشیم، اما نتیجه آخرش این است که بعد از ده سال خودمان هستیم؛ دیگر احتیاج به اینکه دست دراز کنیم طرف این مؤسسه یا آن مؤسسه یا آن کشور و این کشور نیستیم.
اشکال مطلب همین است که در رژیم سابق جورى عمل کرده بودند و جورى ما را و جوانهاى ما را تربیت کرده بودند که خودشان را تهى مىدیدند از همه چیز، و میگفتند مصرف کنیم ما. و این را یک چیزى مىدانستند! و حتى تعبیر بعضىها این بود که خوب، چه عیب دارد، دیگران نوکر ما هستند براى ما میآورند، ما هم مصرف مىکنیم! غافل از اینکه خیر، ارباب شما هستند! و همه چیزهاى شما را میبرند به این صورت که مىخواهیم به شما چیز بدهیم.»
امام خمینی (ره) تفکر «ما باید از خارج چیز وارد کنیم» تخطئه می کنند و مهمترین مسئله را «باور» به توانایی های خود اعلام می کنند. ایشان با یادآوری مصادیقی از اقتصاد مقاومتی باور به خود را در کانون توجهات قرار می دهند و معتقد بودند کسانی دانسته و نداسته تلاش داشته اند که این باور را از ایرانیان بازستانند. ایشان در ادامه می افزایند:
مهم این است که ما بفهمیم که دیگران به ما چیزى نمىدهند، ما خودمان باید تهیه کنیم. اگر این کشاورزها این معنا را حالیشان بشود، باورشان بشود که خارج به ما چیزى نمىدهند، خود کشاورزها کار را انجام مىدهند؛ خود ملت انجام مىدهند. از قرارى که شنیدم در چین یک وقتى در پشت بامهایشان هم گندم مىکاشتند. علاوه بر زمینهایشان، توى حیاطهاشان، در پشت بام هم گندم مىکاشتند.
یک مملکت اگر بخواهد خودش به پاى خودش بایستد، مستقل بشود در همه ابعاد، چاره ندارد جز این تفکر که «ما باید از خارج چیز وارد کنیم» از کلهاش بیرون کند. مغزش توجه به این بکند که ما از خارج نباید وارد بکنیم. اگر یک چیزى نداریم، از خارج برایمان نمىآورند آن [را] فلان کار را انجام نمىدهیم، تا خودمان درست کنیم. اگر یک وقت دیدیم که ما چنانچه یک کارخانهاى را نمىتوانیم راه بیندازیم، اتکال به این نکنیم که برویم از خارج بیاوریم.
خودمان دنبالش برویم تا کار انجام بگیرد، و انجام میگیرد. مغزهاى اروپا با مغزهاى ایران فرقى ندارند، جز این معنا که آنها آن طورى تربیت شدند و خودشان را آن جورى درست کردند؛ و ماها را این طورى تربیت کردند. ما را یک موجودات مهملى بار آوردند. خوب، تا کى ما باید این تحمل را بکنیم که ما یک موجودات مُهْمَلى هستیم، و باید از اربابها پیش ما برسد؟ حتى نانمان را آنها بدهند و گوشتمان را آنها بدهند؛ اداراتمان را آنها درست کنند؛ ارتشمان را آنها. این باید یک آخرى داشته باشد. نمىشود که همیشه انسان انگل باشد به غیر.
و عمده این است که ما باور کنیم که خودمان مىتوانیم. اول هر چیزى، این باور است که میتوانیم این کار را انجام بدهیم. وقتى این باور آمد، اراده مىکنیم. وقتى این اراده در یک ملتى پیدا شد، همه به کار میایستند، دنبال کار میروند. در هر صورت، این باور را باید از گوش [و] مغز خودمان بیرون کنیم. و کسانى که گوینده هستند، کسانى که نویسنده هستند، کسانى که فرض کنید در ادارات هستند و اطلاعات دارند، این مطلب را به مردم بباورانند. همان طورى که آنها با تبلیغات خودشان در طول چند صد سال تقریباً این مطلب را در شرق بوجود آوردند که ما تا طرف غرب، تا طرف شمال نرویم، طرف شرق [بلوک شرق] نرویم، کار نمىتوانیم انجام بدهیم.
این یک باورى بوده است که نویسنده ها و گویندگان آن وقت همه آنها در تعقیب این بودند. یک عدهاى با اینکه حسن نیت داشتند، عقیدهشان این بود که باید این طور بشود. حالا هم خیلىها عقیدهشان این است که ما باید یک پیوندى داشته باشیم، با اینکه حسن نیت دارند. یک عده هم وابسته بودند، اجیر آنها بودند، براى اینکه این مسأله را دامن به آن بزنند.
حالا که یک مملکتى شده است که آن چیزى را که در نظر [کسى] امکان نداشت و هیچ کس احتمالش را نمیداد که امریکا را که داراى همه چیز هست، داراى قدرت اول دنیاست تقریباً، یک ملت کوچکى که آن همه تبلیغات کردند و آن همه وابستگى بایستد و امریکا را بیرونش کند- این مسئلهاى بود که به نظر خیلیها امکانش نبود. من بر نخوردم به شخصى که بگوید که نه مىشود، یا ساکت بود، یا مى گفت نمى شود.
خوب، دیدید که وقتى ملت خواست، شد. یک ملت وقتى یک چیزى را بخواهد، این خواهد شد- و اینها الآن در صدد این هستند که آن مسأله را باز پیش بیاورند: مسئله اینکه ما خودمان نمىتوانیم؛ ما خودمان متخصص نیستیم؛ ما خودمان تحصیلاتمان ناقص است. این مسأله را پیش بیاورند. آن ممالکى که توانستند مثل ژاپن، ژاپن- خوب- اول چیزى نبود. کوشش کردند. تا اینکه حالا با امریکا مقابله مىکند. بسیارى از [مصنوعات] او در امریکا فروش میرود. خوب، یک امرى نشدى را شد کردند. یا هندوستان که الآن پیش رفته است، براى این است که این فکر را در خودش پیش آورده است که ما نباید وابسته باشیم.»
نظرات شما عزیزان: